روات حدیث: میرزا پول را داد دست سبزیفروش. سبزیفروش حرف همیشگیاش را تکرار کرد.
- آقا شما با این سن و سالتون نباید بیایید خرید. شما بزرگ مائید. امر کنید خودم براتون میآرم.
میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته با کمک عصا. کمی خمیده شده بود. رسید دم خانه. خواست کوبهی در را بزند. سبزی را داد آن دستش. نگاهش روی سبزیها ایستاد. برگشت. آرام و آهسته و با کمک عصا، اما خستهتر. رفت دم مغازهی سبزیفروش. سبزی فروش گفت: آقا! من سبزیِ خوب دادم دستتون. میرزا جواد لبخند زد و گفت: سبزی شما همیشه خوب است. آمدم این مورچه ی روی سبزیها را برگردانم خانهاش.
منبع: جهان نیوز